به گزارش شففا ، شهيد اسير محمود امجديان در سال 1342 در كرمانشاه متولد و بزرگ شد. با شروع جنگ ، در سال 1982 مسجد با بسيج شهر سليمان براي آموزش به پادگان كرخه دزفول فرستاده شد. محمود در عمليات والفجر شركت كرد كه در منطقه شيب در 12 فوريه 1982 آغاز شد و پس …
منبع: سايت كردوار نيوز
يادكردي از يك شهيد اسير
يادكردي از يك شهيد اسير https://kordavar.ir/يادكردي-از-يك-شهيد-اسير/ كردوار نيوز Tue, 03 Aug 2021 00:22:26 0000 اخبار فرهنگي https://kordavar.ir/يادكردي-از-يك-شهيد-اسير/
به گزارش شففا ، شهيد اسير محمود امجديان در سال 1342 در كرمانشاه متولد و بزرگ شد. با شروع جنگ ، در سال 1982 مسجد با بسيج شهر سليمان براي آموزش به پادگان كرخه دزفول فرستاده شد. محمود در عمليات والفجر شركت كرد كه در منطقه شيب در 12 فوريه 1982 آغاز شد و پس …
منبع: سايت كردوار نيوز
يادكردي از يك شهيد اسير
به گزارش شففا ، شهيد اسير محمود امجديان در سال 1342 در كرمانشاه متولد و بزرگ شد. با شروع جنگ ، در سال 1982 مسجد با بسيج شهر سليمان براي آموزش به پادگان كرخه دزفول فرستاده شد.
محمود در عمليات والفجر شركت كرد كه در منطقه شيب در 12 فوريه 1982 آغاز شد و پس از ساعت ها نبرد و مقاومت و ايثار توسط ارتش اشغالگر بعث عراق توسط تعدادي از وليعصر محاصره شد. نيروهاي لشكر 7 و او اسير شد.
بيشتر سالهاي محمود در اسارت در اردوگاه سوم و چهارم موصل سپري شد و در پايان اسارت وي ، در سال 1988 ، وي به همراه تعدادي از اسرا به اردوگاه تكريب 17 منتقل شد. روح متعالي و آسماني او با خدا وصل شد تا اينكه در شام غم انگيزي مورد حمله منافقين قرار گرفت. اكنون قبر شهيد در قبرستان رماديه باقي مانده است.
در وصيت نامه اين شهيد عجيب اسير مي خوانيم:
“به نام خدا
خدمت پدر عزيزم ، سلام. پدر عزيزم! محمود پسر فروتن شما در آخرين ساعات زندگي براي شما نامه مي نويسد. پدر عزيز! من تو رو خيلي دوست دارم. غالباً صورتم روبه روي من بود ، چهره اي غمگين. خدايا قلبم آتش گرفته پدر عزيز! شما سخت كار كرديد ، اما متأسفانه من فرزند شايسته اي براي شما نبودم. من بلد نيستم بنويسم. شما از مرگ من ناراحت هستيد ، قلب خود را مي شكنيد ، اما پدر جان ، من يك هدف داشتم. مي خواهم روح مرا شاد كنيد. از طريق مجلس عزاداري. مادر عزيز! برات گريه كردم و عزادار شدم. مادر جان ، من اين نامه را ساعت 20:30 شب مي نويسم. صورتش را مي بينم.
مادرم را ببخش … مادرم را ببخش … من زمان كمي دارم و خلاصه مي كنم. براي خدمت به خواهران عزيزم كه جز خير و رحمت آنها را نديده ام. خواهران عزيزم ، عذر مي خواهم. من شما را بسيار ، بسيار ، بسيار دوست داشتم … مي دانم كه خواهرم از خدا راضي است. چون زحمت كشيدي همه شما به فكر ما بوديد بگذاريد بچه ها تا حد امكان درس بخوانند. باقر عزيز! درست بخوانيد و زياد بخوانيد. ديگر چيزي براي نوشتن ندارم. مرا حلال كن همه شما را به خدا مي سپارم. اميدوارم زندگي خود را با خوشحالي بگذرانيد ، من بسيار خوشحالم.
منطقه جنگي – 17.11.161 – محمود آمكاديان »
منبع: سايت كردوار نيوز
يادكردي از يك شهيد اسير